نتایج جستجو برای عبارت :

پنجاه سال پس از جنگ ویتنام، بمبهای امریکایی هنوز قربانی میگیرند

پونزده روز از این ماه دارم، بیست‌و‌نه روز از اسفند، پونزده روز هم از فروردین. مجموعا می‌شه پنجاه‌و‌نه روز. یه آدم می‌تونه توی پنجاه و نه روز یه کوه جابه‌جا کنه؟ اونم در حالی که اخیرا توکلش به خدا رو هم از دست داده ؟
 
 
 
 
پر رو بازیه ... ولی آخه اله العاصین! گر تو برانی به که روی آوریم؟ 
 
در روزگاری نه چندان دور، پنجاه – شصت سالگی، سن قرار و آرام بود . پنجاه شصت ساله جزو بزرگان خاندان و خانواده بود و برای خودش احترام و
برو و بیایی داشت و زندگی اش کاملا تثبیت شده بود و امنیتی داشت و ثباتی !
 
امروز، اما، پنجاه – شصت ساله های ایرانی وضع دیگرى دارند ! نه  مانند پنجاه – شصت ساله های جوامع سنتی و سالیان قبل، احترام بزرگتری و
ریش سفیدی دارند، و نه همچون پنجاه – شصت ساله‌های جوامع پیشرفته ، ثبات مالی و امنیت اجتماعی .
 
پنجاه – شصت
امروز صبح خواب می‌دیدم باید برم یه جایی و هیچی هم همراهم نیست نه گوشی نه کیف، هیچی. کل راه رو باید پیاده می‌رفتم. رسیدم به یه سر بالایی، یه جایی که توی واقعیت هم هست اما شیبی که داره در واقع یک چهارم اون چیزیه که توی خواب می‌دیدم. خستگی و ناتوانی زانوهامو با تمام وجود حس می‌کردم طوری که همین الان هم که بهش فکر می‌کنم کاملا یادم میاد که چه حسی داشت. بعدش به خودم گفتم پنجاه قدم دیگه بشماری رسیدی به جای صاف فقط پنجاه قدم! یک دو سه ... همین‌طور شمر
 ✍ علی علیزاده
✅مرگ و میر کرونا تا نوزدهم فروردین اروپا، پنجاه و دو هزار و ششصد و بیست و چهار قربانی آمریکا، دوازده هزار و هشتصد و پنجاه و هفت قربانی ایران سه هزار و هشتصد و هفتاد و دو قربانی چین سه هزار و سیصد و سی و سه قربانی
ادامه مطلب
چیزی که برام خیلی عجیبه، اینه که، یه سری ایرانیا، بدون توجه به اینکه کجای دنیا باشن، چه ایران چه اروپا چه امریکا و...
عین بریتیش ها به شدت ایندیرکت حرف میزنن و غیرمستقیم خیلی همدیگه رو مسخره میکنن یا تیکه میندازن.
و برای من این خیلی عجیبه.
مرد گنده پنجاه ساله میبینی نشسته مسخره میکنه این و اون رو غیرمستقیم.
خانه خراب شد و دنیا هنوز هست
بازان زد و صحرا هنوز هست
آن ابر که باریده بود در صحرا
خشکید و تَه کشید و دریا هنوز هست
آزرده ایم ما نکند دنیا هدر رود
دیروز رفته اگر فردا هنوز هست
سر ، عاشق است ، تن ، هویٰ ، جان ، فرشته است
سر ها ز تن جدا شد و جان ها هنوز هست
هرچند مهر باطل افکار من زده
اما بدان که پختن سودا هنوز هست
او گرچه رفت و دل ، دل نمیشود
رویای هرشب و شب ها هنوز هست
تا همین پنجاه روز پیش، اگر زندگی، درونت از رونق افتاده بود، جهان بیرون و آدمها میتونستن پناهگاه و گرمابخش باشن. اما حالا اگر خودت تقلا نکنی افسردگی و دل مردگی تو رو تا انتها خواهد بلعید.
تا همین پنجاه روز پیش، سرماخوردگی های روحت، موقتی بود. اما حالا مدام بادهای می وزن که شعله جانت رو خاموش کنن و مدام باید مراقب باشی. 
دوام شادی، دل آرامی، گرمای درون خیلی کوتاه شده و منقطع.
 
یه سری رفتم پیش یه مشاور و در بین  گفت و گوهامون بهش گفتم قراره یه کاری برای استادمون انجام بدم اونم گفته دستمزدت رو بهم بگوبهم گفت برای اینکه ارزش کارتو بدونه دستمزدت رو بهش بالا بگوخود من اگه به جای ساعتی دویست تومن ساعتی پنجاه میگرفتم همه میگفتن اینی که ساعتی پنجاه میگیره معلومه کارش چه جوریهبه نظرم حرفش کاملا درست بود.
 
یه دفعه بابام به شکلی ضمنی بهم گفت که اگه می‌خوای تخمین بزنی چقدر به آدم‌ها اعتماد داری ببین حاضری چقدر پول رو بدون شاهد و مدرک بسپاری دستشون...مثلا من حاضرم به این برادرم صدهزار تومن بدم. اما اگه صد تومن بشه صد و پنجاه هزار تومن شک می‌کنم. ولی به اون یکی برادرم حاضرم بدون هیچ سندی صد میلیون بدم. اما همینم اگه بشه صد و پنجاه میلیون تومن، باز هم نه. شک می‌کنم و نمی‌دم.فکر می‌کنم منظورش این بود که آدم‌ها قیمت دارن. هرکسی تو یه قیمتی به خودش شک
مدیر عامل و سهامدار باش؛ تامین ضمانتنامه های بانکی هم پنجاه پنجاه.
گفتم حقوق پیشنهادیت کم هست ولی من ادم بسازی ام؛ اهل قناعتم و لبخند زدیم.
گفت حقوق سال اولت اینه؛ بعد شراکت سود هست در هر قرارداد.
خوشحال شدم. نه بخاطر مبلغ و پیشنهادش...برای اعتمادی که آدمها به من میکنن که اعتبار و سرمایه شون رو به من بسپرن. 
اینها کماکان میتونه من رو خوشحال نگه داره.
جمعه داشتم فکر میکردم برای محقق کردن رویای شغلیم نیاز دارم خستگیها و سختیهای بیشتری تحمل کنم. ر
می‌توانستیم همان نیم ساعت پیش تکالیف را تحویل بدهیم و بعد از یک شبانه روز نخوابیدن رفت خوابگاه و خوابید.... اما کله‌ی ما تاب دارد. پنجاه دقیقه مانده به خواب؟ یا پنجاه دقیقه مانده به دیدن میم؟ راستی وقتی آمد دانشکده چطور می‌خواهد مرا پیدا کند؟ این همه ما دنبال تو گشتیم، تو هم یکبار به دنبال ما بگرد...
پی‌نوشت: مثلا نماینده شدیم که تکلیف‌های عزیزان فسیل را بدست دستیار آموزشی برسانیم، و برای نوشتن تکلیف دیشب را نخوابیدیم، اما جای نگرانی نیست،
از فراقت , من فراغت را نمی جویم هنوز یک نفر بی آنکه باشد , هست و با اویم هنوز شعر گفتن را غمت چون خوب یادم داده ست نکته ای گفتی به تفسیرش غزل گویم هنوز گفتم از جان بگذرم تا گردم از جانان رها پای بر چشمم نهاد از خاک می رویم هنوز برکه با تصویر ماهش عشق بازی می کند دوری و سرمستی از یاد تو می بویم هنوز من نه یک دم زندگی کردم نه مردم بعد تو شانه ات گم شد , پریشان ست گیسویم هنوز فصل کوچ ست و پرنده خانه اش را ترک کرد من که ره با اختیار خود نمی
از دوشنبه عصر که هواپیما توی فرودگاه اهواز نشست، تا جمعه ظهر که با پرواز ساعت ۱۰ و پنجاه دقیقه از همان فرودگاه به تهران برگشتم روزهایی بر من گذشت شبیه به رویا و اگر میخواهی بدانی چرا، پست های سال پیش همین وبلاگ را بخوان.
من با هم بیرون رفتیم، بستنی خوردیم، فلافل‌هایمان را توی لشگر آباد پر کردیم، خندیدیم... ما زندگی کردیم و زندگی چیز بود که من پیش از این روزها تصوری از آن نداشتم.
و من حس می‌کنم هنوز هم ممکن است از خواب بیدار شوم.
آقای عراقچی در تازه‌ترین شاهکارشون فرمودن آمریکا که با ما فشار بیاره، باید افغان‌ها رو از کشور اخراج کنیم آقای عراقچی، شما احتمالا درد پناهنده بودنو نمیدونی، ویزای مالی داری به حال
احتمالا هرگز افغان های ایران هارو از نزدیک ندیدی و نمیدونی اون پنج ملیون نفری که میگی چندنفرشون تو همین خاک نکبت زده به دنیا اومدن
وقتی با دهن پرباد میگید ما برای افغان‌ها هزینه کردیم خبر ندارید آموزش رایگان برای افغان‌ها که حکم رهبر انقلابتونه هنوز یه جوک
مامانم ده روزه مامان و بابابزرگم رو برده مشهد دکترهای مختلف و کارای خونه افتاده گردن من.نمیدونم واقعا چی بگم و کی رو مقصر بدونم.این خیلی بده که مردی پنجاه و خورده ای سنش باشه و بلد نباشه غذا بپزه یا هنوز بعد از 27 سال یاد نگرفته باشه اخلاق های دخترش رو.از دیشب که باهاش دعوام شده هنوز عصبانیم.از اتاقم کم خارج شدم و یه کلمه هم باهاش حرف نزدم و احتمالا تا دو روز آینده هم همین طور باشم.
یاد بگیرین از پس کارای شخصی تون بربیایین مردها.مردسالاری شما رو
رمان هزار و سیصد و پنجاه و هفت نویسنده: سعید تشکری انتشارات: نشر بوی شهر بهشت
رمان هزار و سیصد و پنجاه و هفت : اگر خواندی و عاشق این ناهید داستان ما نشدی با من…
 
 
رمان هزار و سیصد و پنجاه و هفتنویسنده: سعید تشکریانتشارات: نشر بوی شهر بهشت
معرفی:
من ناهیدم، ۱۴ ساله، دختر یکی یکدانه ساکن مشهد. اعتماد به نفس و معدل ۲۰ .کارهای مخفیانه ای که با جوانان دانشجو انجام می‌دادیم شده است داستان این کتاب… بخوانیدش تا … .
خلاصه:
داستان دختری ۱۴ ساله به نام
لئوناردو داوینچی مدتها پیش در طول رنسانس اروپایی نوشت که ما انسانها "بیشتر درباره جابجایی اجسام آسمانی می دانیم تا در مورد خاک زیر پایمان". بعد از گذشت پنجاه سال و پیشرفت های بی شمار فنآوری و علمی، احساسات او هنوز درست است.
اما به زودی می تواند تغییر کند.
ادامه مطلب
من به آویشن، به باران تو مشکوکم هنوزمن به پایان ِ زمستان تو مشکوکم هنوزغنچه و عطر و بهار و سبزه‌ باز آورده‌ایگرچه با گل‌های گلدان تو مشکوکم هنوزای صدای ناگهان ِ یک تبسم در سحرمن به لبخند غزلخوان تو مشکوکم هنوزباز می‌پرسی که امید فراوانت چه شد؟باز می‌گویم به ایمان ِ تو مشکوکم هنوزهر که آمد، بار فردای خودش را بست و رفتبا یقین‌های پریشان تو مشکوکم هنوزاین‌که می‌آید نه باران، گریه‌های نم‌نم استمن به ابر و باز باران تو مشکوکم هنوز
این‌ تصویر از تلسکوپ هابل، کهکشان M86 را نشان می‌دهد. با وجود اینکه بیش از ۲۳۵ سال پیش توسط ستاره شناس "شارل مسیه" کشف شده، طبقه بندی ریخت شناسی آن هنوز ناشناخته است. ستاره شناسان هنوز در مورد اینکه M86 کهکشانی بیضوی یا مارپیچ است، بحث می‌کنند.
این کهکشان که بخشی از خوشه کهکشانی سنبله است، در فاصله پنجاه میلیون سال نوری از زمین قرار دارد و با سرعت باور نکردنی ۵۴۳۰۰۰ مایل بر ساعت در حال حرکت در فضا است و مسیر فعلی‌، آن را در مواجهه با ما قرار می
من چه گویم از دل زارم که بیمارم هنوزشب شده مهتاب در خواب است وبیدارم هنوزغرق نور وشادمانی آسمان تار شبلیک تاریک است و طوفانی دل زارم هنوزماه خندان کهکشان ها نور بارانغم نهان در دل که از عشقش گرفتارم هنوزمثل مجنون غرق افسون آسمان شاداب و گلگوناشک بارم روز و شب می باشد این کارم هنوز
 این فرم از کوری، اصطلاحا "NAION” نام دارد و اغلب در مردان مبتلا به مرض
قند یا مبتلایان به بیماری های قلبی که به اختلال در نعوظ منجر می شوند،
پدید می آید. طبق گزارش سازمان غذا و داروی آمریکا، پنجاه مورد از این
بیماری در مصرف کنندگان وایاگرا گزارش شده است؛ اما در مورد اینکه آیا
واقعا "NAION” را نیز باید از عوارض این دارو دانست یا نه؛ باید گفت هنوز
راه نسبتا زیادی برای تایید یا رد این مساله در پیش است.
جدیدا خیلی همه چی زود تموم میشه . مثلا الان ساعت ده شبه ولی بهش میخوره شیش باشه :/این وضعیت خیلی کلافه کننده س . من همیشه با زمان مشکل داشتم . البته خب زمان هیچ دوستی نداره.مثلا الان از نظرم چند وقته سنم تغییری نکرده :/ولی گویا هر نه دی سنم تغییر میکنه ://در واقع هر لحظه:/ولی من که باورم نمیشه :/ اصولا از قضیه ی شمردن بدم میاد، از بچگی بدم میومده.حس میکنم هنوز به اون زمانی که همه میگن اومده و تمومم شده نرسیدم :|نمیدونم چه مرگمه .من یه مدت طولانیه که گذر
به گزارش معاونت فرهنگی انجمن و سبک کانگ فو توآ ۲۱، روزهای ۲۴ و ۲۵ مردادماه ۹۸ پنجاه و هشتمین کنگره‌ی علمی، فرهنگی و ورزشی کانگ فو توآ ۲۱، با حضور بیش از ۸۰۰ نفر از ورزشکاران و مربیان این رشته و فرهیختگان و دانشگاهیان با رویکرد کارآفرینی در ورزش و پیشگیری از ناهنجاری‌های اجتماعی برگزار گردید.
ادامه مطلب
خواب دیدم مغازه بی ریخت خوار و بار فروشی روبروی خونه به سرعت خالی شد و به همون سرعت کتاب ها در گوشه و کنارش چیده شدن. همه این نقل و انتقالات در چند ثانیه و در حضور من رخ داد. مغازه بی قواره قبلی حالا تبدیل به یه کتابفروشی بامزه شده بود. همه چیز در نهایت سادگی بود. کتاب ها اغلب دسته دوم و قدیمی اما سالم بودن. بوی لذت بخش کهنگی کاغذ ها رو هم تو هوا احساس می کردم...
از صاحب عجیب و مسن کتابفروشی، کتابی به قیمت یکم کمتر از پنجاه هزار تومان(!) خریدم. چون یا
من حقیقتا خیلی خسته م. ده روزه رابطه م با علی تموم شده. بعد از سه جلسه مشاوره ازدواجِ طاقت فرسا، بعد از یک عالمه صحبت و بحث فرسایشی. بعد از یک دنیا تلاش و صبر و حوصله خرج کردن. خسته م چون امتحان زنان دارم پس فردا و هیچوقت اینقدر غیر آماده و درس نخونده نبودم برای امتحان. امشب دو تا نمونه سوال زدم دیدم در حد پاسی هم نیستم حتی. روان پزشکم دوز داروی ضد افسردگی و اضطراب و وسواسم (!) رو پنجاه تا برد بالا. حالا شده صد و پنجاه. شبها با کلونازپام میخوابم و قب
رفتم اما دل من مانده بر دوست هنوز...می برم جسمی و دل در گرو اوست هنوز
بگذارید به آغوش غم خویش روم ... بهتر از غم به جهان نیست مرا دوست هنوز
گرجه با دوری او زندگیم نیست ولی ... یاد او میدمدم جان به رگ و پوست هنوز
رشته مهرو وفا شکر که از دست نرفت ...بر سر شانه من تاری از آن موست هنوز
بعد یک عمر که با او به  وفا سر کردم ...با که این درد بگویم؟!که جفا جوست هنوز
تا دل ناله جانسوز بر آرم همه عمر ...همچو چنگم سر غم بر سر زانوست هنوز
باهمه زخم که سیمین بدل از او دارد
صد و پنجاه و نهمین اجرای تئاتر #جابر زمان:28 آذر 1398
ساعت ورودمخاطب(گشت وبازرسی):13:45
شروع اجرا:14:15
مکان: قم، بلوار جمهوری، میدان سپاه،نبش کوچه6، اداره کل تبلیغات اسلامی، سالن کوثر 
#بلیط :انفرادی 15 هزار تومانگروهی:20 نفر به بالا (برای طلاب و بسیجیان) نفری 10 هزار تومان30 نفر به بالا 7 هزار تومان50 نفر به بالا 5 هزار تومان
رزرو پیامکی: 0991512702
ادامه مطلب
نیروگاه سیکل ترکیبی خرم‌آباد
نیروگاه سیکل ترکیبی خرم‌آباد از نوع سیکل ترکیبی با ظرفیت تولید ۹۸۰
مگاوات مبیاشد. این نیروگاه در حال احداث و تکمیل می‌باشد و هنوز به
بهره‌برداری نرسیده است. و هزینه ساخت این نیروگاه بالغ بر ۱۳۰۰ میلیارد
تومان میباشد.
پتانسیل انرژی تجدید پذیر در لرستان
این منطقه پتانسیل زیادی برای کنترل انرژی خورشیدی و پیاده سازی فن
آوریهای امید بخش و مرتبط وجود دارد . استان لرستان سالهاست که تولید برق
را از طریق ۱۰۵ کیلو
پنجاه و چهارمین صعود کوهنوردان باشگاه کاراکال بادرود به قله کرکس در سال ۱۳۹۸
صبح امروز جمعه ۱۳ دی ماه تیم ۴ نفره باشگاه کوهنوردی کاراکال بادرود توانستند در هوایی سرد و با سرعت باد بالا ، در کمتر از ۵ ساعت به قله برفی کرکس صعود کنند.لازم به ذکر است که کوهنوردان این باشگاه تاکنون از ابتدای سال ۹۸ ، تعداد ۵۴ مرتبه توانستند به صورت تیمی ( بالای ۴ نفر)  به قله کرکس صعود کنند .
جلد نخست این اثر رساله دکتری نویسنده (بررسی پنجاه قاعده فلسفی در فلسفه اسلامی) بوده که در حال حاضر در قالب دو مجلد و شامل صد و پنجاه قاعده فلسفی چاپ شده است. دکتر دینانی در مقدمه کتاب قواعد کلی فلسفی توضیحات زیبا و خلاصه‌ای درخصوص علم و ادراک، وجود ذهنی، معرفت‌شناسی داده است که اشارات آن درباره تفاوت وجود و ماهیت، مطابقت علم با واقع، اتحاد عالم و معلوم، نظریه تکامل و فرایند پیچیدگی حیات و... می‌تواند برای دانشجوی فلسفه مفید و جذاب باشد.
حالا که دوباره غرق ادبیات دهه چهل و پنجاه شده‌ام، یادت توی ذهنم پررنگ‌تر شده، تو که عجیب پر از بوی و شور و حال آن دوران بودی. حالا خیلی وقت است حرف نزدیم و شاید دیگر حرفی هم نمانده...
میم
آدم تصور نمی‌کند دوستی‌ها چقدر زود تمام می‌شود، آدم گاهی ناخواسته رنج می‌دهد و بعد تنها غصه و سوگواری برایش می‌ماند. من دلتنگ روزها  و صحبت‌های هستم که دیگر برنمی‌گردد و دیگر اتفاق نمی افتد و این غم‌انگیز است، خیلی خیلی 
نمی‌دانم با دنیای چشم بادامی‌ه
آرتور اش قهرمان افسانه ای تنیس هنگامی که تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت، با تزریق خون آلوده، به بیماری ایدز مبتلا شد. طرفداران آرتور از سر تا سر جهان نامه هایی محبت آمیز برایش فرستادند. یکی از دوستداران وی در نامه خویش نوشته بود: "چرا خدا تو را برای ابتلا به چنین بیماری خطرناکی انتخاب کرده؟" 
 
آرتور اش، در پاسخ این نامه چنین نوشت:
در تمام دنیا هر سال بیش از پنجاه میلیون کودک به انجام بازی تنیس علاقه مند شده و شروع به آموزش می کنند.
حدود پنج میلیون
الجزیره- عید
شکرگزاری امسال پنجاهمین سالگرد بزرگترین عملیات نظامی امریکاست. عملیاتی که در آن
بیش از دو میلیون تن بمب تنها بر سر کشور کوچک لائوس در شرق آسیا ریخته شد. پس از
نیم قرن، هنوز افراد بیگناهی در چالش بین کشور لائوس با بقایای جنگ ویتنام، جان
خود را از دست میدهند.
ادامه مطلب
فکر کنم
که اونهایی که الان سن های بالاتر دارن
 
مثلا بالای پنجاه سال
 
کلا با قضیه فمینیزم و اینکه زن میتونه شکایت کنه و بدبختت کنه و... اصلا اشنایی ندارن.
 
برای همین سر به سر دخترا میذارن و بچه پررو بازی درمیارن و قلدری میکنن.
 
نسل جدید، یعنی زیر چهل سال رو،
اینقدر قانون ترسونده،
 
که از ترسشون به هیچ دختری نزدیک نمیشن.
 
نمیگم این خوبه یا اون خوبه،
 
نه به این شوری شور که نسل جدید اینقدر وحشت دارن
 
نه به اون بی نمکی که مردهای بالای پنجاه سال ر
مثل نیلوفر اسیر خواب مردابم هنوز
یا که آن مرداب پیری در تب خوابم هنوز
شاید آوای شباهنگی میان جنگلم
یا شبیه آسمان در دست مهتابم هنوز
یا که شاید تکه ابری سرد و بارانی شدم
یا که در دریای چشمی مثل گردابم هنوز
ماهی ام ، فکر فرار از تنگ های شیشه ای
در تمنای خیال رود پر آبم هنوز
رودم اما، یک مسافر، میروم تا مرز عشق
مثل نیزاری ولی در فکر تالابم هنوز
موجهای خسته ی دریا کنار ساحلم
بی قرار خواهش دریای بیتابم هنوز
هر کسی باشم و یا در هر کجای این جهان
من به د
مادرم بسیار عجیب است!
 
بعد از 34 سال زندگی مشترک
هنوز هم عاشقانه باباجانمان را راهی سفر می‌کند.
چند روز پیش که بابا عازم سفر بود شنیدم که می‌گفت:
"کاش من چمدانت بودم!"
اگر معنای این جمله دوستت دارم نیست، پس چیست؟
|asooka|
دیشب سه و پنجاه دقیقه آرام بیدارم کرد و گفت:
"بابا که نیست، حس نمی‌کنی خانه گرگ شده و می‌خواهد ما را ببلعد؟"
 
من مطمئنم درون زنی که امروز چشم به راه است؛شاعره ای زندگی می‌کند که شعرهایش چاپ نشده اند،فقط همین!
راستش من هنوز از آن آدمها نشده‌ام که از تنهایی و خلوتشان لذت ببرند و استفاده‌ای مفید کنند. من هنوز برای رابطه‌ای دست و پا میزنم، هنوز دلم را به مخاطب‌های واهی توییتر و اینستا خوش کرده‌ام، هنوز از خودم فرار می‌کنم. اما من این آدم نخواهم ماند. من تغییر می‌کنم و یک روز واقعا تنهایی‌ام را بغل می‌کنم و با یک خروار کتاب و سوال و ایده خلوت می‌کنم.
، این یک پرسش سهل و ممتنع است
که همواره میان سینمادوستان مطرح می‌شود: با کدام فیلم‌ها بیشتر همراهی
بوده‌اید و از کدام یک از آن‌ها لذت بریده‌اید؟ «محله چینی‌ها» یا «پرواز
بر فراز آشیانه فاخته»، «جادوگر شهر از» یا «آواز در باران»؟ این انتخاب‌ها
به ذائقه هر شخص باز‌می گردد و اتفاقاً همین تفاوت سلیقه‌هاست که باعث شده
ژانرهای گوناگون همچنان ادامه حیات بدهند؛ اما با این حال درباره برخی
فیلم‌ها نظیر «پدرخوانده اتفاق نظر بیشتری وجود دا
من هنوز با شهادت حاج عماد مغنیه، نتونستم کنار بیام و حس میکنم یه جا از این زمین خاکی هنوز داره کارها رو پیش میبره، شهادت مالک زمانه، سردار حاج قاسم سلیمانی به کنار
پ.ن:
+روزت خود را چگونه آغاز کردی؟
- با پیامک ساعت هفت و پنجاه دقیقه ی یکی از دوستام که شهادت سردار رو تسلیت گفت :/
همش دوست داشتم چارتا فحش واسش بفرستم که مثلا خیر سرت تو یکی از *******های این مملکت هستی، تو چرا گیر شانتاژ رسانه ای افتادی؟، ولی خب از اونجا که بهش اطمینان داشتم صبر کردم و
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_پنجاه_و_چهارم
.
بیرون که اومدیم یه نفس عمیق کشیدم
- آخیش خفه شدیم
- من بهتون نگفتم برید سمت خانوما؟
یکم عصبانی بود
- چیزی نشد که حالا
بی توجه به من رفت سمت خروج و منم دنبالش دویدم
اما ساکت بودم بدون اعتراض
سر خیابون منتظر تاکسی بود
- میشه خواهشا پیاده بریم؟
- نه
- چرا هنوز عصبانی هستید از من؟
ادامه مطلب
 سر اومد زمستون، اما نه زمستون حال‌و هوای ما. آدمی دنبال بهانه‌است تا برای خود امید بتراشد، چند روز آن طرف‌تر می‌شود بهار، چند قدم این ‌طرف‌تر می‌شود وطن. گویا اگر زمین و زمانی نباشد که تو به آن تعلق داشته باشی به تعلیق در‌خواهی آمد. این تجرد به خودی خود ترس دارد، اما ترسی که یک باغبون را داغون می‌کند آن است که با این همه بهاران خجسته باد، با این همه مشروطه‌کردن سرما، ملی شدن سوخت و گرما، انقلاب در زمستان، خرداد پر‌حادثه، چند قدمیِ تاب
یکصد و پنجاه داستانک عاشورایی یکصد و پنجاه داستان بسیار کوتاه و مینیمال با موضوع عاشورا، کربلا و قیام امام حسین مناسب برای: - ارسال در شبکه های اجتماعی - وبلاگ نویسی -متن های رادیویی -پلاتو های تلویزیونی - بنرها و پوسترها و اجرا در مراسم مرتبط با محرم فرمت: ورد 37 صفحه ...دریافت فایل
اگرچه دل به کسی داد،جان ماست هنوز           به جان او که دلم بر سرِ وفاست هنوز
ندانم از پی چندین جفا که با من کرد                  نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟
به راز گفتم با دل،ز خاطرش بگذار                            جواب داد فلانی ازان ماست هنوز
چو مرده باشم اگر بگذرد به خاک لحد                به بانگ نعره برآید که جان ماست هنوز
عداوت از طرف آن شکسته پیمانست                  وگرنه از طرف ما همان صفاست هنوز
بتا تو روی ز من برمتاب و دستم گیر             
بسم رب الشهدا
#قسمت_پنجاه_و_ششم
یکی از دخترا که مثلا محجبه بود اما آدم درستی به نظر نمی رسید آخر کلاس جلوی بچه ها که هنوز تو کلاس بودند بلند شروع به صحبت کرد
- آره دیگه بعضیا پارتیشون قویه
معلوم نیست چه طوری مخ اون پسره رو زده که اینجوری اومده واسش با استادا حرف زده 
واسه بی اف بازی جای درستی انتخاب نکردی
وای به حال بسیجیا که بسیج رو دادن دست اون پسره که با دیدن چند تا عشوه دلش قنج بره
ادامه مطلب
قسمتی از رمان
عسل ازروی پله ها سرخوردم باخنده که صدای مامان با تشر-دخترمگه پانداری؟نرده رو داغون کردیغش غش خندیدم وپریدم و تو آخرین لحظه با خنده گفتم :-بانو گیر نده چطور شد مگهحرفی نشنیدم سمت آشپزخونه رفتم مامان کنار خدمت کار «شوکت»ایستاده بود ونظاره گار کارش بودجلو رفتم ولپ مامانیمو یه ماچ خیس گنده کردم ودر حالی کهلپشو میکشیدم باخنده گفتم :-فدای مامان خوشگلم برم من«مامان انصافا زن زیبایی بود با اینکه پنجاه سال داشت اما هنوز رد پای زیبایی
یه بحث شدید کردیم؛ هنوز از پیچ پاگرد آخر رد نشده بود که تماس گرفتم گفتم شرمنده ام صدام بلند بود. عذرمیخوام از حرفهای گزنده م.
گفت یعنی پشیمونی؟گفتم دروغ نگفتم ولی "هر راست نشاید گفت" . کاش نمیگفتم که دلخور نشی. خندید. برگشت بالا. زود از تو اتاقم یه عطر مردونه کادو کردم آوردم دودستی تقدیم کردم. یک سرباز پیروز بودم که سلاحش آشتی بود. 
من دختر مادر پدری هستم که بحثشون رو به کرات دیدم اما قهرشون رو هرگز ! میپرسیدم مامان چرا با بابا قهر نمیکنی؟ میگفت
حکومت هر چند با تاخیر و اشتباهات فراوان اما بالاخره قرنطینه رو اجرا کرد. من از خدمت در صفرِ مرزی برگشتم، جایی که به اجبار ما بیش تر از چهل پنجاه روز رو در پاسگاه و زیر کولاک و برف چند متری می گذرونیم. من به همین دلایل نمی تونم خیلی توی خونه بمونم و گاهی بیرون می رم. البته هنوز پیاده نرفتم و بیش تر با ماشین بوده، تقریبا با کسی در ارتباط نبودم مگر برای مسائل ضروری و خرید و چنین مواردی. تو این یک هفته هنوز به خونه خواهرم و دیدن خواهر زاده هام نرفتم ا
کلا تو جامعه ی ما خیلی ارزش ها عوض شده :( خیلی چیزهایی که ارزش بوده اند و بنظر من هنوز هم ارزشند جاشون را داده اند به چیزهای دیگه که دربرگیرنده ی مفاهیم راحت طلبی و زرنگی به معنی منفی و ... هستند. این روزها تو اطرافیان و اقوام که تلفنی از هم احوالپرسی میکنند زیاد میشنوم که مثلا فلانی الان پنجاه روز از خونه بیرون نیومدند و مواد غذایی را هم سوپری براشون میآره. اتفاقا اینها آدمهای همسن خودم هستم میخوام بگم افراد پیر و یا ریسک بالا نیستند. من قبول دا
صبح برای اینکه دیر به شهرک صنعتی نرسم مجبور شدم از آژانس ماشین بگیرم. گفتم هم صبح زود هست هم ممکنه به خاطر این کرونا ماشین و مسافر نباشه و دیر برسم. خلاصه بعد از یک بار جا گذاشتن شهرک صنعتی و دور زدن دوباره و مسیر زیادی رفتن، رسیدم اونجا. زود رسیده بودم. خانم منشی تازه حدود ده دقیقه از هشت گذشته بود رسید اونجا (من هفت و چهل دقیقه رسیدم). بیست و دو هزار تومان هم چپوندیم دست راننده آژانس.
خوشبختانه به سن گیر نداد. گفت این چیزها رو کپی بگیر و برای کار
شرر به خرمن آل عبا زدی ای شمرچه آتشی به دل ماسوی زدی ای شمر
مگر که زینت دوش نبی نبود حسینچرا قدم روی عرش خدا زدی ای شمر؟
حسین فکر نجات تو بود اما حیفلگد به بال و پرش بی هوا زدی ای شمر
هنوز جان به تنش بود مرتضی آمدبه ناله گفت: عزیز مرا زدی ای شمر
نفس نفس زد و ناله کشید "یا أماه" میان پهلوی او نیزه جا زدی ای شمر
نسوخت قلب تو از ناله ی " بُنیَّ حسین"به پیش دیده ی خیر النسا زدی ای شمر
حسین آب طلب کرد در ته گودالتو در عوض شه لب تشنه را زدی ای شمر
هزار و نهصد
یک.
بله...
بالأخره برای آزمون دکتری ثبت‌نام کردم و حال میل سخنم با هیچ‌کدامتان نیست!
گویی که همه بوی پیف پیف می‌دهند و من بوی خوش گل‌آب!
دو.
هان دمی، فها ندمی از جمله اشعار جناب شیخ اشراق در موقع مرگش می‌باشد که به گمانم مناسب چنین وضعیتی باشد.
پایان باز
دلار در صرافی بانک ملی ایران امروز ۱۲,۸۴۰ (دوازده هزار و هشتصد و چهل تومان) قیمت خورد که نسبت به روز گذشته گران شد.
به گزارش دنیای اقتصاد قیمت دلار و یورو در صرافی بانک ملی ایران اعلام شد.
براساس نرخ های اعلام شده قیمت خرید دلار آمریکا ۱۲,۸۴۰ (دوازده هزار و هشتصد و چهل تومان) و قیمت فروش دلار آمریکا ۱۲,۹۴۰(دوازده هزار و نهصد و چهل تومان) اعلام شد.
همچنین براساس اعلام صرافی بانک ملی ایران قیمت خرید یورو ۱۴,۱۵۰(چهارده هزار و صد و پنجاه تومان) و قی
باورت میشه تا ساعت ۱۲ نیم خواب بودم؟ اگه من دیگه بیدار بمونم تا سحر. امشب ساعت ۹ میخوابم. والا کلی ذوق داشتم چند وقته صبح زود بیدار میشم. 
کتاب جدید نمیدونم چی بخونم از یه طرف میگم امروز چیزیو شروع نکنمو کارای عقب افتادمو انجام بدم مثل زبان عکاسی عکس دیدن. از یه طرفم دلم نمیخواد زمانم هدر بره و یه حس بلاتکلیفی دارم وقتی کتابی نمیخونم که رو مخم میره. حالا چیکار کنم؟. 
احتمالا کتاب جدید کتاب تاریخ فلسفه در قرون وسطی باشه. میلم بهش میکشه. 
همین دی
اون نمیتونست گریه کنه و گفت: حس میکنم جای اون ادم توی قلبم خالیه!
گفت: من میگم، میخندم، میرقصم اما انگار اون قسمت از قلبم سوراخ شده
و من فکر کردم با این حساب قلب من سوراخ سوراخ شده 
یک ماهیچه از هم پاشیده ی اویزان 
اوه... واقعا رقت انگیز است 
دوره روان شناسی من هم کم کم تموم شد
جلساتم کمتر شده و نسبت به گذشته خودم خیلی بهتر شدم
حتی نسبت به اطرافیانم...
البته هنوز جای کار دارم اما خب میتونم بگم سلامت روانی هم مهمه همونطور که سلامت جسمی مهمه
هنوز هم غمگین میشم. هنوز هم نسبت به خودم اعتماد به نفس ندارم. هنوز هم حس تنهایی گلومو چنگ میندازه ولی باهاشون کنار اومدم...
...............................................
بچه ها شده بی حوصله باشید؟ به همه چیز؟ حتی خودتون؟
شده سرد بشید؟
 
نمیدونم این نیاز به خلوت با خود در روز
نیاز به سکوت
نیاز به کتاب خوندن با تمرکز
نیاز به تماشای کامل فیلم
نیاز به غذاخوردن با آرامش
نیاز به استراحت
نیاز به خواب
نیاز های طبیعی یک مادر نیست؟
من طبیعی ام یا غیرطبیعی؟
حتی نمیدونم این ها غرغر های ناشی از خستگیه، ناشکریه یا .. ؟
نمیدونم ایا من پرتوقع ام که لازم میدونم کسی لااقل توی کارهای خونه کمکم کنه و من کمی آروم بشم یا این روند طبیعی زندگیه و باید خودمو قوی تر کنم.
اصلا نکنه این خستگی ها نشونه ی ب
این روزها خیلی به تغییر سبک زندگیم فکر میکنم. به اینکه اهداف جدیدی برای خودم تعریف کنم و برم دنبالشون. در آستانه 33سالگی نگاهم به زندگی این هست که هیچ وقت برای ایجاد تغییر توی زندگی دیر نیست و اگر پنجاه سالمون هم شده باشه و احساس کنیم مسیری رو داریم اشتباه میریم نباید از آینده ناامید باشیم و سعی کنیم مسیرمون رو اصلاح کنیم. نگاهی که متاسفانه توی خیلی از آدم های دور و برم نمیبینم. نمیدونم اگر من هم توی سن و سال اونا بودم آیا مثل اونا فکر میکردم یا
 
 
هنوز دردها یادم نرفته است.
هنوز روضه‌ی حضرت زهرا که می‌شنوم،
یادم می‌آید به تلخی، که برایم روضه خواندی و
چند روز بعد سیلی تو بر صورتم...
هنوز یادم نرفته است قدرت دست‌هایت را روزها پس از دیگری.
 
 
#نه_به_خشونت_علیه_زنان
بعد از امتحان سر و گردن دیروز دیدم تو دانشگاه نمایشگاه کتاب زدن با تخفیف پنجاه درصد
رفتم اینا رو گرفتم

هر چند دِلُم پی دزیره بود
ولی با تخفیف پنجاه فاکینگ تومن قیمتش بود :/
آقاهه دید منو دوستم خیلی داریم لای کتابا می لولیم و حسرت و آه و فغان
گفت فردا یعنی امروز بیاین
یه بن بهتون بدم
کلا با اون هر وقت خواستین کتاب پنجاه درصد تخفیف بگیرین
امروز رفتم بنه رو گرفتم
امتحانمم بد نبود
یعنی خیلی سخت بود هنو نمیدونم چه گوهی خوردم حوصله چک کردنم ندارم
ب
حالت تهوع دارم 
از اینکه فردا امتحان میان ترم ۱۵۰ صفحه ای دارم و الان صفحه ی ۲۷ ام.
از اینکه باید مقاله ی شاه بنویسم و هنوز ۱/۳ ش رو نوشتم.
باید پیپر سیاست بدیم و هنوز ندادم.
باید برای روان هم ارائه داشته باشیم و هم یه تحقیق بهش بدیم.
باید برای امتحان میان‌ترم دانش خانواده ای که حتی هنوز کتابش رو هم‌نخریدم و روان شناسی بخونم و هنوز نخوندم....
باید برای بیچ تیزر تبلیغاتی بسازیم و هنوز نساختم...
اینا همش مونده و فقط ۵ هفته تا پایان ترم وقت هست...خدای
دهم مرداد روزیه کهایرانیان باستان جشن چله ی تابستون میگرفتنبعد از رد شدن چله یتابستون هوا شروعبه خنک شدن میکنه...چله تابستونتون مبارک!پ.ن: ما نیز هنوز چله نشین سردی دهم مرداد چند سال پیشیم. هنوز چشم انتظار و هنوز دوست‌دارش...
پ.ن2: این مطلب رو پارسال گویا نوشته بودم، نمیدونم چرا تا امسال منتشر نشد.
دارم جنگیدن رو شروع می کنم یه صدا می گه نوبت توئه بلند شو تو الان باید این مشعل رو بدستت بگیری تا دنیا رو روشن کنی حتی اگه روشنایی یش به اندازه ی نور شمع باشه 
 
دارم می فهمم چه مزه یی داره اگه همه با هم برابر بودیم اگه همه انسان بودیم 
 
کاش می تونستم بگم چه احساسی دارم کاش می شد باهاتون تقسیمش می کردم من دارم جنگیدن برای زندگی رو شروع می کنم قلبم می خواد پرواز کنه بره دیگه برنگرده اونجایی که دارم می بینمش 
 
مثل گفتن شعره 
 
می تونم ازت یه خواه
   
نیستی هرشب برایت شعر می خوانم هنوزپای قولی که تو یادت رفته می مانم هنوزمی نشینم خاطراتت را مرتب می کنمدر مرور اولین دیدار، ویرانم هنوزکاش روز رفتنت آن روز بارانی نبوداز همان روزی که رفتی خیس بارانم هنوزراه برگشتن به سویم را کجا گم کرده ایمن برای ردپاهایت خیابانم هنوزبا جدایی نیمه ای از من به دنبال تو رفتبی تو از این نیمه ی دیگر گریزانم هنوزبعد تو من مانده ام با سالهای بی بهاربعد تو تکرار جانسوز زمستانم هنوزدست هایم را رها کردی میان زندگ
ببین یک تماس ساده...یک «چه عجب!» یک دیدن سرشار از عشق...یک"دلم برایت تنگ شده"از ته دل...یک گفت و گوی کوتاه..."یک چه خوب شد امدی موقع خداحافظی"...چقدر حال هردویمان را خوب می کند و تو تا همین امروز قبل از ظهر،ساعت ده و پنجاه و نه دقیقه،دریغش میکردی.
+ممنون که دوستم داری.شایدباورت نشه ولی من به این دوست داشتن ها محتاجم...
+بعد از پیامک زدن و گفتن حرف های بالا، حال او هم خیلی خوب است...
 
خیلی زودتر از چیزی که پیش‌بینی می‌شد، فیلم Joker توانسته به رکورد پرفروش‌ترین فیلم با درجه سنی R دست پیدا کند. فاصله کمی با فیلم Deadpool 2 (کم‌تر از 45 میلیون دلار) باقی مانده بود که هواداران جوکر به فیلم محبوبشان کمک کردند به آن دست پیدا کند. در حقیقت هنوز کمتر از دویست و پنجاه میلیون دلار لازم است تا Joker وارد باشگاه میلیارد دلاری‌ها شود. اگرچه درابتدا این فیلم در پیشبینی ها دست کم گرفته شده بود اما فروش بی‌نظیری پیدا کرد. صاحب رکورد بهترین افتتا
بار پنجاه و هفتمی ست که این جمله را می خوانم: "تو در دایره ی نگاه منی همیشه، در دایره ای به مساحت  یک نفر" مخاطبِ ناگهان ِ این جمله من بودم و  حالا بعد از هر خوانش احساس می کنم زمین بایری هستم که بر آن برف به حد نعمت باریده است و ریشه های درختانش دیگر از تَموز نمی هراسند .ببین ! دارم به کارگر افتادن ِ برخی جمله ها در تنگنای دقایق دشوار زندگی ام فکر می کنم ‌و به اینکه آیا تا به حال چه جمله هایی از من در تنگنای دقایق ِ  دشوار کسی یا کسانی کارگر افتاد
اصلاح بذرهای کشاورزی و افزایش محصولات
معاون وزیر کشاورزی و رئیس سازمان تحقیقات و ارتقاء آموزش کشاورزی طبق گزارش تسنیم ، گفت: با کسب موفقیتهای عالی که در زمینه کشت محصولات زراعی در سالهای اخیر داشته ایم ، اما در هسته باغبانی بسیار عقب هستیم.کاظم خاوازی ادامه داد: کار کردن روی دانه های اولیه بذر در حوزه باغبانی هزینه های زیادی را می طلبد که ما تازه وارد این حوزه شده ایم.
خاواری خاطرنشان کرد: در آفریقا شصت و دو درصد، ده درصد ایالات متحده ، اروپ
نمیدانم او را یادتان هست یا نه.یک بار درباره اش خیلی کوتاه اینجا نوشته بودم. حالا بعد از این همه سال دوباره بازگشته است.. دوباره به سراغم آمده! هنوز فراموشم نکرده..هنوز دوستم دارد.. و هنوز برای شنیدن دوستت دارم آماده ی جنگیدن است!
این روزها درگیر یه اتفاق مهم هستیم که به امید خدا باعث گشایش مالی خوبی خواهد شد برامون.دلم میخواست اینجا بگم و به اشتراک بزارم ولی از اونجایی که باید یه پست رمزدار بنویسم، معلوم نیست کی فرصت بشه.
امروز صبح خانوم معلم دخترک جلسه آموزشی گذاشته بود و من چون شرایطم جور نبود نرفتم.جز این، دوتا کار مهم دیگه هم داشتم و باید میرفتم که تصمیم گرفتم نرم تا ظهر که میم میاد.عذاب وجدان هم دارم زیاد، ولی هرچی فک میکنم در توانم نیست.دیروز از صبح زود تا آخرشب
(تحلیل گفتمان فیلم‌های سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در دهۀ پنجاه شمسی)
حسام حسین‌زاده
 
چکیده:
هرچند توافقی بر سر خاستگاه سینمای کودک ایران وجود ندارد و عده‌ای نخستین نقش‌آفرینی کودک به‌عنوان نقش محوری در فیلم سینمایی بیم و امید (1339) ساختۀ گرجی عبادیا و عده‌ای دیگر، فیلم‌های کوتاه ساخته‌شده دربارۀ یا برای کودکان در دهۀ چهل را آغازگاه آن می‌دانند اما شکی نیست که نخستین تلاش متمرکز و سازمان‌یافته در عرصۀ تولید «فیلم سین
ویژگی های پروژکتور cob:

مقاوم در برابر شرایط جوی و محیطی
فوق کم مصرف با 70% صرفه جویی انرژی
طراحی زیبا و کم حجم و سبک با دفع حرارتی بسیار عالی
فاقد اشعه های مضر مادون قرمز ، ماورإ بنفش و یا جیوه
سازگاری بی نظیر با محیط زیست

موارد مصرف پروژکتور COB پنجاه وات صنایع سبز
– تامین روشنایی عمومی محیط هایی که نور به صورت مستقیم در زاویه دید قرار ندارد.
– این مدل پروژکتور COB با توجه به ویژگی ها و همچنین نمودار پخش نور خوب
آن از گزینه های قابل قبول جهت تامی
هنوز دارم می‌گردم یه سرویس خارجی خوب پیدا کنم و نتونستم. توی همه‌شون (تبعا) برای استفاده کامل از قابلیت‌هاشون باید پریمیوم خرید، و به دلار، و مثلا سالی پنجاه‌تا، که برای من که هدف خاصی از بلاگینگ ندارم خیلی به‌صرفه نیست. جان الیور توی یکی از برنامه‌هاش درباره خودکامه‌های جهان صحبت می‌کنه، و بعدش می‌خواد نتیجه بگیره که ترامپ نمونه یک خودکامه‌ست. البته اشاره می‌کنه، که قوانین آمریکا اونقدری محافظ دموکراسی هست که یک نفر نتونه دموکراسی
با توجه به وضعیت اقتصادی، این روزها دیگر نمی توان یک کار پردرآمد با 50 میلیون را راه اندازی کرد.
ممکن است هنوز هم بخواهید خیلی خوشبینانه به قضیه نگاه کنید و امید داشته باشید که بتوان یک خط تولید کوچک سودآور با 50 میلیون راه انداخت.
اما شرکت سارگن به شما پیشنهاد می کند که با انتخاب بهترین گزینه می توانید به بهترین سود برسید. همانطور که میدانید افزایش قیمت بر روی تمامی محصولات تاثیر گذاشته است و افراد دیگر مانند سابق توانایی خریداری کردن خیلی از
سال 98 است و من هنوز اینجا را دوست دارم.. هنوز رمز ورودش رابه یاد دارم وهنوز سر میزنم و کامنت دونی اش را چک میکنم وهنوز بعد از همه ی نوتیف های اپلیکیشن هایی که برایم عزیز بوده اند و فعالشان گذاشته ام این شماره ی کامنت ناخوانده ی وبلاگ من را به وجد می آورد. هنوز بر میگردم و مطالب ده سال پیشم را می خوانم و از بچگی و سادگی ها و جو زدگی ها و البته زلالی ان موقع خنده ام میگیرد و گاهی هم یخ میکنم و به این فکر میکنم که ده سال بعد با ید به امسالم بر گردم و چه
با هم‌سایه‌ها رفتیم کلانتری.
اون دو تا خانوم با ماشین پلیس رفتن داخل. ما هم خواستیم بریم داخل که افسر کلانتری مانع شد و ما را بیرون کرد.
حدود پنجاه دقیقه بیرون جلوی کلانتری منتظر بودیم و نمی‌دانستیم که در کلانتری چه خبر است!
بعد از پنجاه دقیقه، فقط من را به داخل راه دادند.
افسر گفت تو این خانم را زدی؟
گفتم نه، من فقط از خودم دفاع کردم.
گفت این خانوما چیزای دیگه میگن.
گفتم دروغ میگن.
خانوما کلانتری رو گذاشتن روی سرشون و افسر با کلام تند آن ها را
ولی انصافا وقتی میرید هدفون میخرید تنها نرید، یه نفر رو با خودتون ببرید و امتحانش کنید، که اینجور نباشه که کله ی صبح تتلو تو گوش شما هوار بکشه "من در اختیار تو، بیا این تنو ببر تیمارش کن" ما هم فیض ببریم...
+ ولی سلیقه ی مردم تو مترو بهتر شده، به جای سریال ترکی this is us میبینن با گوشی، جای ملت عشق گاری کوپر و چشم‌هایش و جز از کل میخونن، ولی همچنان تتلو گوش میکنن -_- :)))
سالروز شهادت حضرت امام محمد باقر علیه‌السلام تسلیت باد
 
حضرت امام محمد باقر علیه‌السلام در روز جمعه اول ماه رجب سال پنجاه و هفت هجری قمری در مدینه طیبه متولّد شد. 
   حضرت امام باقر علیه‌السلام در جریان نهضت امام حسین علیه‌السلام همراه جدّش به کربلا آمد. درآن وقت سه سال و نیم از عمر شریفش گذشته بود. 
   آن حضرت علیه‌السلام پس از امام سجاد علیه‌السلام حدود نوزده سال امامت و رهبری شیعیان را به عهده داشت و در روز دوشنبه هفتم ذیحجه سا
نسل جوان ما بحمدالله الگوهای درخشان و برجسته ئی را هم میشناسد که در دنیای مادی امروز نظائر آنها را کمتر میتوان یافت. از شهید چمران و شهید آوینی تا شهدای هسته ئی و تا شهید سلیمانی و تا شهید بزرگوار مطهری که در دهه ی سی از عمر خود در حوزه ی قم و دانشگاه تهران درخشید و در دهه ی پنجاه با بال شهادت به ملکوت اعلی پرکشید.
همون طور که گفته بودم باید ۳۰ روز به یه برنامه روزانه عمل کنم.به عنوان شروع امروز خیلی خوب بودم.شاید اگه قبلا در کل عمرم ، ۶ ماه رو دقیقا همینجوری بودم ، الان اینقدر محتاج کار و پول نبودم.
به هر حال فرصت ها سوختن و من با بی توجهی از دستشون دادم.اما مطمئنم باز هم از این فرصت ها نصیبم خواهد شد.مهم اینه که با کمال آمادگی به سراغشون برم.
بازی تاتنهام و آرسنال رو هم از دست دادم.الان خلاصش رو دیدم ، عجب بازی ای بوده!
پتروشیمی سبلان هم که یه مدت پیش آزمو
خلقِ عشق مسئله‌ای نیست، حفظِ عشق مسئله است.عاشق شدن مهم نیست، عاشق ماندن مهم است. سست‌عهدی‌های عشاق باعث شده که بسیاری از داستان‌های عاشقانه مبتذل، در جایی تمام شود که عاشق به معشوق می‌رسد؛ حال آنکه مهم، از این لحظه به بعد است.مهم، پنجاه سالِ بعد است:دوام عشق... دوام زیبایی و شکوه عشق...
 
از چند روز گذشته است و چند هفته می‌شود که چیزی ننوشته‌ام. هنوز خواننده‌ای ندارم و هنوز آنقدر با کسی در این فضا خودمانی نشده‌ام که زنگ بزند و بگوید کجایی پسر. من هنوز آن رهگذرم. آن رهگذر که یک روزی از پشت پنجره شما گذشته است. آن رهگذر که حتی کنجکاوتان نکرده. اما خب مسیر همین است، همین که بنویسی، بخوانی، معاشرت کنی، گفتگو کنی. از همین گذر کردن سالی به ماهی یکبار است که می شود آشنا شد. می شود مخاطب پیدا کرد و می شود دوست شد.
گوشی رو یک عالمه بار کوک کرده بودم و تو آخری‌هاش بالاخره بیدار شدم. صبح نوزدهم و بیست و یکم رو از دست داده بودم و الان هم داشتم تنبلی می‌کردم که پاشم. ولی بالاخره بلند شدم و رفتم. شش و پنجاه و نه دقیقه از بازرسی حرم رد شدم و قبل از هفت و نه دقیقه زیارت کرده بودم! از نزدیک نزدیک نزدیک، نه فقط دستم که کاملا خودم چسبیدم به ضریح. بعد از بیست و پنج سال و پنج ماه و دوازده روز بالاخره داخل ضریح رو دیدم و حظش رو بردم. ای اونایی که میگین ضریح یه تیکه فلزه، ب
این تحقیق در مورد بیماری و عوامل موثر بر آن است، در غالب پی دی اف،و پنجاه و یک صفحه میباشد

این تحقیق در مورد بیماری و عوامل موثر بر آن است، در غالب پی دی اف،و پنجاه و یک صفحه میباشد هر تغییر و دگرگونی ای که در بدن رخ میدهد،دارای علتی است.بیماری نیز حالتی است که در بدن انسان روی میدهد بیماری واکنشی هست که در برابر تغیر و دگرگونی ها به وجود می آید و از خود علایم و نشانه هایی بروز می دهد که گاهی این علائم مخالف حالت طبیعی بدن است . بیمار
دلم میخواهد دوباره به مسیر دو سال پیش برگردم
این بار اشتباهات گذشته را تکرار نخواهم کرد
خدایا مرا بازگردان به جایی که بودم
این کابوس های شبانه مرا رها نمی کنند من کار نیمه تمامی دارم که اگر تمام نشود بسان خوره تمام مرا خواهد خورد
خدایا نوری در قلبم هست که می گوید من به آنجا بر خواهم گشت تا کارم تمام شود
می شود که بشود
 
جمعه ای دیگر آمد و هنوز هم به تو نرسیده ایم
به آنچه رد خواست شما ست با حرص رسیده ایم
گرفته که شد به نا حق فدک و  هرزگی بیداد کرد
هنوز بر آن غصب محکم ایستاده اند و ترسیده ایم
هنوز مکرها تضادها در جامعه ات دارد،سخت است
سخت است از تو دور ماندن جای از تو قاپیده ایم
آخر این ظلم ها بر تو چیست به غیر از انزواست؟
منزوی از شما معصومین شدن،اینطور بوده ایم؟
پس از اندیشه ات بیاور سرشتی نو،توبه کردیم
با تو هستیم همیشه،پشت سر در راه ترسیده ایم 
ما جلوتر از
ماده ۱۵ - شهروندان به شکل برابر از حق مشارکت در تعیین سرنوشت سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی خویش برخوردارند و می‌توانند این حق را از طریق همه‌پرسی یا انتخابات آزاد و منصفانه اعمال کنند .
ماده ۱۶ - شهروندان برای مشارکت و نظارت در فرآیند انتخابات ، برخورداری از امکانات و امتیازات دولتی (از جمله یارانه ، تبلیغات رادیویی ، تلویزیونی و مانند این‌ها) ، بهره‌مندی از کمک‌های مردمی و سایر روش‌های تأمین هزینه‌های انتخاباتی ، شکایت و اعتراض ب
من نمیدونم چقدر فشار روی ادمها هست اینجا توی این کشور،
چقدر مگه ادمها سختی میکشن،
که قیافه یه آدم سی و هفت و هشت ساله اندازه یه مرد پنجاه و پنج شش ساله پیر میشه.
 
اصلا من دلیلش رو درک نمیکنم. ظاهرا هیچ درد و رنجی نیستی ولی ادمها مریضی فیزیکی یا روحی روانی دارن.
 
بعد نگاهی به فلورنتینو آریثا انداخت
به آن اقتدار شکست ناپذیرش
به آن عشق دلیرانه اش
عاقبت به این نتیجه رسید که این زندگی است که جاودانه است نه مرگ
از او پرسید:
ولی شما فکر می کنید ما تا چه مدت می توانیم به این رابطه ادامه بدهیم؟
فلورنتینو آریثا جواب را آماده داشت
پنجاه و سه سال و هفت ماه و یازده روز و شب بود که آماده داشت
گفت:
تا آخر عمر
 
عشق در زمان وبا _گابریل گارسیا مارکز
نشستم و از نو برنامه ام رو نوشتم و روزهایی که save کرده بودم رو بهش اضافه کردم و لطفش این بود که فهمیدم اوضاع اون قدری که تصور میکردم خوب نیست و بازهم برنامه ی فشرده ای شد و اگر خدای نکرده چند ساعت مشکلی پیش بیاد مساوی هست با حذف درسی که باید طی اون چند ساعت میخوندم و نتیجتا بی جواب موندن اون درس توی آزمون...دوتا آزمون زنان دادم که نتیجه ی هر دو بد بود و در عجبم که هنوز هم توی هر آزمون حداقل یک یا دو غلط از سر بی دقتی دارم که غالبا همون سوالاتی هستن ک
× و بالاخره روز موعود رسید... اسباب کشی... اگر خدا بخواد امشب وسایلم رو میبرم جای جدید... البته که هنوز توش پر از کارگره و جا هنوز مرتب نیست و ممکنه چند روزی رو توی یک آشفته بازار به سر ببرم، تنها دغدغه ی من اتاقیه که باید دو تخته باشه و هنوز آماده نیست و کلی آدم براش دندون تیز کردن... کله ی صبح رفتیم اسمامونو چسبوندیم به درش ":)))) ولی خب دیگه خوابگاهه و قانون جنگلش...
×× روم نمیشه بگم ولی میگم، برام دعا کنید به انرژی مثبتش احتیاج دارم...
دوباره به آغوش وبلاگ برگشتم با این که سعی می کنم اینستاگرام پر زرق و برق را فراموش کنم به هر حال وبلاگ سلام 
این مدت یک کم سرم شلوغ بوده به خاطر دانشگاه ،فعالیت های فرهنگی و البته اینستاگرام 
به هر حال عشق من نوشتنه و رنج عظیمی داره که باید به پاش جون داد 
این اینستا چرا این همه بی رحمه نمی دونم بهتره یه مدتی نوشتن رو توی وبلاگ تجربه کنم :)
پنجاه و دو هرتز تنهایی تنهایی تنهایی 
- لفظی فصیح، شیرین / قدی بلند، چابکرویی لطیف، زیبا / چشمی خوش کشیده
یاقوت جان فزایش، از آب لطف زاده / شمشاد خوش‌خرامش، در ناز پروریده 
تا کی کشم عتیبت؟ از چشم دلفریبت؟ / روزی کرشمه ای کن، ای یار .‌‌...
* زیییییینگ
- خانوم شماره سه، بفرمایید
+ ورپریده؟
- صد امتیاز! :))

+رونوشت به سین در مسکو، من تو قانون بز کوهی شکست خوردم! شکستم مثل پتک به صورتم کوفته شده! درسته دو ساله با من حرف نزدی، ولی میتونی بیای شرط بردتو بگیری :))
 امروز با یک حال ناامیدگونه ای رفتم سرکار.
همه جا ها داشتم خودمو بزور می کشیدم.
طرفای ظهر یهو مدیر عامل جلوم ظاهر شد.
کلی امیدواری بهم تزریق شد.
غروبی هم یکی از بچه های قدیم بهم زنگ زد، یکی از دوستان دوران لیسانس. 
اونم کلی امیدواری بهم تزریق کرد.
اما حواسم هست.
خدا اون بالاست.
دمش گرم، تا حالا هوامو داشته و این همه امیدواری بهم تزریق کرده. 
از الان به بعد هم هوامو داره.
 
+ خدایا من رو لحظه ای به حال خودم رها نکن...
میخواهم از این سرویس vps آرون کلود بگیرم یا به قول خودش ابرک هیچ قیمت 52 هزار خوردی بود الان کرده اش دویست و پنجاه هزار تومن !!!! لعنت به شما با این وضعیت لاکن دلخوش به این مقدار نباشید ما زندگی شما را به گوه میکشیم پارس هاست هم که فقط سه ماه داره لعنت بهشون  
هر شئ وقتی آرام می‌گیرد که به موطن خودش برگردد.
بحثش را هم می‌توان در طبیعیات یافت لکن حرف من چیز دیگر است!
این گم‌گشتگی همان عدم بازگشت به موطن اصلی و سکنی در غیر موطن او را آشفته نموده و همین شده که آن یکی لباس پاره بپوشد و دیگری در کوی و برزن عربده بزند.
آن‌کس که موطن خودش را بیابد، آرام است و به بودن او باقی آرامند ولی امان از گمراهان که موطن را گم کردگانند...
۲۶ در حال آمدن است و من نمی دانم چگونه بهت تبریک بگویم که تمام احساسم را در آن خلاصه کنم.
۲۶ در حال آمدن است و من می خواهم در آمدنش کنارت باشم اما مقابل روزگار ناتوانم.
۲۶ در حال آمدن است و من نارحتم که نمی توانم در آن روز تو را در آغوش بگیرم و تبریک بگویم.
۲۶ در حال آمدن است و من هنوز کادو نگرفتم، گشتم ولی هنوز چیزی نیافتم که بتواند تمام دوست داشتن مرا بیان کند.
۲۶ در حال آمدن است و من هنوز در انتظار شنیدن دوستت دارم هستم.
مادرت نیستم
اما اینکه میگن خاله مثل مادر دومه از نظر من درسته....
تو کی انقدر بزرگ شدی عزیز من؟
انقدری ک نتونم تو بغلم بگیرمت تا بخوابی؟
اونقدری ک نتونم بی بهونه پشت هم ببوسمت؟
اونقدری ک نتونم خیلی از کاراتو خودم برات انجام بدم با عشق؟
اما ممنونم
ممنونم ک هنوز زورت ب من نمیرسه
ممنونم ک هنوز باید شبایی ک پیشمی چند بار پتو رو روت مرتب کنم
ممنونم ک هنوز مثل بچه ها تو خواب غر میزنی و چرت و پرت میبافی
ممنونم ک هنوز بچگونه خاله صدام میکنی
ک هنوز میتون
نمیدانم حضور دوباره ات را در زندگیم به فال نیک بگیرم یا 
هستی و من عجیب حس خوبی دارم 
نمیدانم آیا چیزی که در ذهن دارم یک نتیجه گیری قطعی است یا نه ولی وقتی سه فرصت خوب بریدن بود ولی چیزی بریده نشد اگر این معنایش بودن نیست پس چیست
خدایا ممنون
دلم میخواهد دفعه دیگری که بخواهم بنویسم در شهر محبوبم باشم و مشکلم حل شده باشد خدایا می شود این محال را ممکن کنی جان من
میدانی به اطمینان صد در صد رسیده ام که من یک شبح در زندگی اطرافیانم هستم چرا که بود و نبود من هیچ فرقی ندارد وقتی بست فرند سیزده چهارده ساله ام روز تولدم بپرسد تولدت کی بود باید گل گرفت در این زندگی را
به عنوان یک تصمیم بزرگ دیگر نباید انتظار داشته باشی روز تولدت روز مهمی در زندگیت باشد چرا که هربار فقط غم و اندوه ناشی از تنها ماندن برایت به ارمغان دارد
تمام
تازه خبر سوختن و حال وخیمش تو دنیای مجازی و سایت های خبری دست به دست میشد که گفتند: فوت کرد.
سراغ پیج های خبری رفتم و دیدم آنقدر عشق فوتبال و استادیوم داشته که به خاطر راه ندادنش خودش را آتش زده.بماند قصه
زندان و دادگاهش که بی خبرم و بدون موثق.
نه از فوتبال خوشم می آید و نه علاقه ای به استادیوم رفتن.نگید تو ایران آدم ها بددهن هستند که هر استادیومی توی این دنیا
بروید،مردها بد دهن هستند و شعارها نا به جا.نگویید که خب اگر زن ها بروند مردها آرام میشو
از لحظه ای که خبرداده اند پسرک از دوچرخه پرت شده پایین تا امروز چند روز میگذرد ؟ پسرک هنوز روی تخت بیمارستان است و من هنوز احساس میکنم در یکی از سریال های آبکی صدا و سیما گیرافتادم  و اینقدر سناریو اش آبکی ست که دکتر ها مثل همه ی دکتر های سینمایی میگویند فقط معجزه 
میشود برای پسرکمان دعا کنید؟ خواهش میکنم :( 
+میترسم خیلی زیاد سین اگه چیزی برای داداشش اتفاق بی افته دووم نمیاره
کاش میشد این شش روز رو کرد تو شیشه، که هرموقع دلم خواست، به تک تک لحظه هاش نگاه کنم و لبخند بزنم.
که دوباره از نو تجربه شون کنم. آره تکراری ان، ولی تکراری ای که انگار برای بار اول دارم تجربه میکنم. یا همون ژمه وو.
از همه چیز شادتر، دیدار کسی بود که فکرش رو هم نمیکردم باهاش آشتی کنم. اون هم بعد از این همه مدت.
پس آره، خیلی خوشحالم.
این شش روز به عنوان یکی از بهترین لحظات بیست و دو سالگی تا روزی که زنده م -شاید هم تا ابد- ثبت میکنم. :)
# اولین تجربه ی نمای
+ بین غم این روزها و شاخ و شونه کشیدن‌ها و توئیت‌ها و دندون نشون دادن‌ها، خبر ریختن سقف کلاس درس رو سر بچه‌های مدرسه و دخترک مانتو صورتی که توی فیلم کوتاه چند ثانیه‌ای هق هق میکنه، قلبم رو سخت به درد آورد.
+ جمعیت امام علی(ع) توئیت زده بود که:
کابوس‌هایت کی تمام خواهد شد؟ کودکانت کی آرام خواهند خوابید؟ مردمانت کی خواهند خندید؟ خاورمیانه‌ی غمگین! خاورمیانه‌ی زیبا!
 
 
دانلود آهنگ بهنام بانی هنوز دوست دارم
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * هنوز دوست دارم * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , بهنام بانی باشید.
 
دانلود آهنگ بهنام بانی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Behnam Bani called Hanooz Dooset Daram With online playback , text and the best quality in mediac
 
متن ترانه بهنام بانی به نام هنوز دوست دارم
فاصله میگیری خب بیشتر دلم میخوادتورو خوب نگاه کن تو چشام جون همین چشما نروساده دل بستم ول
زندگی بعضی موقع ها زورش رو به رخ مون میکشه همین قدر بی رحم همین قدر .....ولی هنوز میبینیم که من سرپام و دارم ادامه میده
اتفاق های زیادی افتاد که هیچ جا نوشته نشد 
خاصیت زندگی همینه ادمو تغییر بده جوری که از اخرین پست وبلاگت خودتو نشناسی 
دنیای عجیبه
امیدوارم نبودن مان را به پای  بی معرفتی مان نزارید!
بهترین حال این چندماه باز کردن اینجا و بعد از مدت ها که من اصلا نبودم دیدم چندتااااا کامنت دارم و این یعنی من هنوز وجود دارم .

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها